دختری که ماه را نوشید

هیچ

۱۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

چه خواب خوبی بود. از طرف یه نفری که می‌شناسم و جزو آدم‌های خوبی هست که تو این چندماه اخیر باهاش آشنا شدم یه پیشنهاد کار گرفتم برا یکی از دوستاش و چون طرف روانشناس و تراپیسته و من همیشه یکی از بزرگترین ترس‌هام رفتن پیش تراپیسته و حتی اگه تو یه فیلم ببینم یکی رفته پیش تراپیست استرس می‌گیرم. خیلی برام ترسناکه ولی در حال حاضر حس می‌کنم یعنی چند ساله حس می‌کنم که خیلیم نیاز دارم به تراپی. آره داشتم می‌گفتم تو خواب نرفته بودم برای تراپی‌ها اصلاً هم نمی‌دونم اینکار تو تراپی انجام می‌شه یا نه ولی تو خواب رو یه صندلی نشسته بودم چشم‌هامو بستم از پشت شونه‌هامو یه ماساژی داد و یه حرفایی گفت دقیقا هم از چیزی که ازش رنج می‌بردم گفت، دقیق یادم نیست کدوم مشکلم بود😂 فکر کنم احتمالاً مربوط به داشتن اعتماد به نفس بود یا مشکلات کار پیدا کردن، خلاصه یه کاری کرد و یه چیزی گفت و بدنمم شل کرده بودم و یه حال خیلی خوبی پیدا کرد تو خواب، به یک آرامشی رسیدم مثل آرامش بعد مدیتیشن یا شاید هیپنوتیزم. و توی خواب خوشحال بودم هم از اینکه کار خودش با پای خودش اومده بود سمتم:))) هم از اینکه یه نیمچه تجربه تراپی داشتم. انگار  تو خواب داشتم تصمیم می‌گرفتم که حتماً برم تراپی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۲۹
بیگانه

امروز داشتم می‌رفتم مهمونی لباسی که می‌دونستم باهاش گرمم می‌شه رو پوشیدم چون تقریبا تنها لباس مناسب و مهمونی بود که داشتم. چند ماه پیش وقتی بابابزرگ مُرد و من همش یه لباس مشکی مسخره تنم بود و دختر دایی دوازه ساله‌م هرروز با یه لباس مشکی میومد به خودم می‌گفتم خب آدم ۲۶ ساله‌ای که سر کار نره حقشه هیچ لباسی هم نداشته باشه بپوشه. و الانم وضع همچنان همونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۵۸
بیگانه

قلبم درد می‌کنه. از صبح هی سعی کردم با کارهای مختلف مثل مدیتیشن خودم و قلبم رو اروم کنم ولی نمی‌تونم. ظهر هم پشت تلفن مثل سگ پاچه دوست پسرمو گرفتم و بعدم پیام دادم لطفا این روزها وقتی می‌خوایم حرف بزنیم توی چت و پیام حرف بزنیم مگر اینکه خودم توی حال خوبی باشم و بخوام زنگ بزنم. اصلا نمی‌تونم تلفنی حرف بزنم. حوصله‌م نمی‌کشه و بد حرف می‌زنم و نمی‌تونم کنترلش کنم.

تو این چندسال اخیر بارها وقتی توی فشارهای روانی قرار گرفتم قلبم درد گرفته ولی حس می‌کنم این اواخر داره ریشه‌دارتر می‌شه و وقتی قلبم درد می‌کنه کل دست چپم هم درد می‌کنه. دوست پسرمم در این مدت اخیر دچار یک فشار روانی زیادی شده بود که در نهایت منجر به پنیک اتک شد و این روزها هرروز با این پنیک‌ها دست و پنجه نرم می‌کنه. نمی‌خوام برای منم در نهایت به این حد برسه ولی واقعا با خودم به مشکل خوردم و باید بگم مشکل پیدا کردن با خود از هر مشکل پیدا کردن دیگه‌ای بدتره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۰۲
بیگانه

انقدر صداهای منفی و سرزنشگر ذهنم بلند شدند که نمی‌دونم چیکار کنم. ناامید، شکست خورده و با کلی حس منفی نسبت به خودم وارد سال جدید شدم و فعلا توی جنگ با این صداها نتونستم موفق بشم و همه اینا حتی به رابطه‌م هم داره آسیب می‌زنه.

من یک بیگانه‌ام. با عنوان بیگانه نوشتن طوری که انگار هیچ کس تورو نمی‌شناسه می‌تونه کارو خیلی راحت تر کنه شاید هم اتفاقا همین خودداری‌ها، وای اینو این نفهمه اون نفهمه و قایم کردن خود واقعیمون و طوریکه واقعا حس می‌کنیم و هستیم شاید خودش باعث خیلی آسیب‌ها شده. برای همین با توجه به یک سری عنصرهای قابل شناسایی داخل این وب ولی باز ترجیح می‌دم همینجا بنویسم بدون اینکه بخوام وبلاگ جدیدی بزنم.

من 26 سالمه و حس شکست‌خوردگی دارم توی زندگیم شایدم اقتضای رشته ما همینه. الان که دارم فکر می‌کنم آدم‌های شکل من تو رشته ما زیاده چون انگار در همون ابتدا تصمیم گرفتیم رشته‌ای بخونیم که خیلی نمی‌شه ازش پول درآورد. تصمیم گرفتیم تایممون رو بذاریم برای کاری که باهاش دلمون خوشه ولی اصلا جیبمون خوش نیست و ناراحتی من از اینکه با 26 سال سن تا حالا جز رشته خودم هیچ کار دیگه‌ای انجام ندادم البته چرا یک سری کارهای آنلاین و اینستاگرامی مثل پیج آموزشی و آنلاین شاپ و اینا داشتم که اونارم خیلی به نتیجه‌ای نرسوندم و از یه جایی به بعد اونارو هم رها کردم.

و الان کار نکردن، پول نداشتن و احساس بی عرضگی کل وجودم رو تسخیر کرده.

دوره تولیدمحتوا و سئو گذروندم ولی چون همون تایم درگیر اجرا شدم نتونستم به یک نتیجه ای برسونم و ازش به درآمدی برسم. و الان می‌خوام برگردم از سر بگیرم ولی مثل اینکه دارم میفتم توی یک افسردگی ولی بعد عید حتما باید برم سر کار. اصلا یکی از هدف های امسالم اینکه امسال کارها و شغل‌های مختلفی رو امتحان کنم و تجربه‌های زیادی بسازم. من از بیکاری متنفرم و روزهایی که بیکارم و تو خونه افسردم ولی وقتی می‌رم بیرون از خونه و کاری دارم آدم شادتری می‌شم. من اصلا و اصلا آدم بیکاری و تو خونه نشستن نیستم.

امسال شاید پادکست خودم رو راه بندازم و اگر به ایده مشخصی برسم کانال یوتیوب بزنم که سال‌هاست جزو برنامه‌هامه.نوشتن همیشه نجات بخشه حتی چرت و پرت نوشتن و بدبختانه من آدم تایپ کردنم و اصلا آدم کاغذ و خودکار نیستم و روی کاغذ خیلی نمی‌تونم بنویسم. و توی تایپ خیلی بهتر و راحت‌تر می‌تونم بنویسم. برای همین اینجا می‌نویسم سعی می‌کنم روزانه بنویسم از کارهایی که می‌‌کنم از افکاری که دارم از احساساتی که دارم.

هر کلمه ای که اینجا تایپ می‌شه انگار یک بار و سنگینی از مغرم کم می‌کنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۵۵
بیگانه