دختری که ماه را نوشید

هیچ

1.

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۵۰ ق.ظ

از خیلی وقت های قبل از وقتی که نوجوان بودم از همان روزی که دخترداییم وبلاگش را نشانم داد و قالب و آهنگ وبلاگش را به رخم کشید، من هم وبلاگ داشتم. می نوشتم نه فاخر نه مهم. ولی در حد خودم می نوشتم. یکی از خاطره انگیزترین وبلاگ هایم که شاید فعال ترینشان هم بود وبلاگی بود که در آن هفتگی داستان منتشر می کردم. داستانم خواننده های خودش را داشت و کسانی منتظر قسمت های جدید داستانم می ماندند که آن وبلاگم گرفتار طوفان بلاگفا شد و بیشتر نوشته هایم پرید و داستانم بدون اینکه فرصت رشد داشته باشد در همان کودکی جان داد. بعد از آن هم باز وبلاگ داشتم ولی دیگر آنقدر جدی نمی نوشتم. چیزی هم اگر بود نمی شود خیلی اسم نوشتن رویش گذاشت. الان ولی اینجایم. دوست دارم بنویسم دوست دارم  آن بخش وجودم که انگار در نوجوانی فعال تر و جنگنده تر از من الانم در جوانی بود دوباره طعم زنده بودن و نفس کشیدن را حس کند. همیشه وقتی خودم را در ذهنم مرور می کنم خود را غرق در کارهای نصفه و نیمه رها شده و رشد نکرده پیدا می کنم. منِ طفلیم که در آن لحظات برای همه ی پشتکارهای پشت در مانده حرصی ام می کند. در این وبلاگ می خواهم پشتکارم را به رخ خودم بکشم . باید بنویسم. بیشتر از همیشه . شاید هرروز .

خوشحالم و کمی استرس دارم برای این من تنبل شده در دوران قرنطینه. می ترسم ناامیدم کند.

ولی امیدوارم دوستان خوبی در اینجا پیدا کنم و کنار هم بتوانیم از نوشتن لذت ببریم.

و در آخر: سلام من اومدم.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۷
بیگانه

نظرات  (۱)

و سلام خوش اومدی:)

پاسخ:
ممنونم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی